عمر توجه به پدیده خشونت در خانواده، حتی در کشورهای توسعه یافته و کشاندن این موضوع به افکار عمومی، بیش از سه دهه نیست. زمانی که در این جوامع همگان بر این تصور بودند که خانه امن ترین مکان ممکن است، شواهد و آمار خشونت دیدگان یکی پس از دیگری به این افراد ثابت کرد که اتفاقاً خانه و محل زندگی یکی از ناامن ترین اماکن برای زنان و کودکان است. چنانکه آمار جهانی زنان خشونت دیده اثبات کرد که تعداد زنان مورد خشونت در خانه های خود بیشتر از زنانی است که به دلیل بیماری سرطان دچار آسیب و معلولیت شده اند. خشونت علیه زنان، تهدیدی جدی برای سلامتی و حقوق انسانی به شمار میرود. فرآیندی که در آن زن به خاطر جنسیت خود و در فضای زندگی مشترک، توسط همسر یا شریک صمیمی مورد اعمال زور و تضییع یا سلب حقوق واقع میگردد را خشونت خانگی علیه زنان مینامند، خشونت خانگی علیه زنان مسألهای جهانی بوده و در اغلب جوامع قابل مشاهده است و در ایران نیز از رشد بالایی برخوردار است.
خشونت خانگی واقعیتی دردناک است که در تمام گروههای مختلف دینی و نژادی و در تمام سطوح تحصیلی و شغلی، اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. خشونت زناشویی که از مهمترین انواع خشونت تلقی میگردد؛ میتواند شامل خشونت جسمی، کلامی روانی، اجتماعی، اقتصادی و جنسی باشد که بر تمام زوایای زندگی قربانیان خود اثرگذار بوده و با وجود عواقب بسیار وخیم از جمله جراحات از بریدگیهای سطحی تا شکستگی و آسیب اندامهای داخلی، حاملگیهای ناخواسته، بیماریهای مقاربتی و سقط جنین، عفونت و دردهای مزمن لگنی، سردرد، آسم، سندرم روده تحریک پذیر، افسردگی، اضطراب، مشکلات تغذیهای، آسیبهای وسواسی و استرس پس از حادثه، ناتوانیهای شدید و حتی بامرگ همراه است. از نظر ابعاد اجتماعی، در خانوادههای مواجه یافته با خشونت، فرزندانی مستبد با اعتماد به نفس پایین پرورش مییابند که مستعد هرگونه نابهنجاری هستند. بزرگسالان این خانوادهها نیز شرایطی را تجربه میکنند که سبب افزایش بروز رفتارهای نابهنجار در محیط کار و در روابط اجتماعی آنان میگردد و گاهی میتواند به از دست دادن محیط کسب و کار، تمایل به استعمال دخانیات، اعتیاد، الکلیسم، خودکشی و دگرکشی منتهی شود. نتایج تحقیقات مختلف نشان میدهند که زنان هشت مرتبه بیشتر از مردان در معرض خشونت همسرانشان هستند. در پژوهشهای انجام شده در نقاط مختلف جهان ۱۰ تا بیش از ۵۰ درصد از زنان به نحوی مورد بدرفتاری همسرانشان واقع شده اند و در نزدیک به یک سوم تا نیمی از موارد، بدرفتاری فیزیکی با خشونت روانی همراه بوده است. نتایج مطالعۀ سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۷ بر روی چندین کشور نشان می دهد که از هر ۵ سال زندگی سالم زنان، ۱ سال به علت صدمه، بیماری یا مرگ زودرس ناشی از خشونت از دست می رود. این آمارها حاکی از آن است که اگرچه خانواده غالباً به عنوان پناهگاه امنیت و خوشبختی تصور می شود اما خشونت خانگی بخشی از تجربه زیسته بسیاری از زنان است. با وجود این که زنان اکنون از حمایت های خوبی برخوردار هستند، با این همه هنوز این گونه خشونت ها بسیار رایج است. در ایران، زنان بر اثر فشارهای سنتی هزار ساله که دامنهای وسیع دارد، یاد گرفته اند که بخش عمدهای از وضعیت خشونت بار زندگیِ خود را از دیگران بپوشانند، آنها به خصوص، از مراجعه به مراکز قضایی و خدمات رسانی خودداری می کنند و هنگامی لب به شکایت می گشایند و کمک می طلبند که تمامی امیدهای خود را از دست داده باشند. مددکاران اجتماعی باید با آگاهسازی افراد جامعه نسبت به عواقب خشونت خانگی از جمله گردش خشونت در جامعه، بزهکاری، تحمیل هزینه های درمانی بر فرد، خانواده و جامعه، اعتیاد و …. سعی کنند تا محیط خانه را به محیطی امن برای رشد و پرورش اعضای آن تبدیل کنند. آشنا نمودن اعضای خانواده به حقوق و وظایف شان در خانه از یک سو و آموزش مهارتهای زندگی به آنان قبل از شروع زندگی مشترک از سوی دیگر میتواند نقش موثری در کاهش آمار خشونت خانگی بخصوص علیه زنان داشته باشد. از طرفی مددکاران اجتماعی میتواند با پژوهش های مختلف سعی در شناسایی فرهنگ و قوانینی در جامعه کنند که راه را برای اعمال خشونت خانگی بخصوص علیه زنان در خانواده باز میکند و با پیگیریهای موثر خود سعی در اصلاح قوانین و فرهنگ جامعه با هدف پیشگیری از اعمال خشونت در خانه بخصوص نسبت به زنان را داشته باشند.
نویسنده: پروانه خفتان | کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران